چه زیبا گفته مولانا:
آشــتی
بـیــا تـا قـــدر یـکـدیـگر بـدانـیـم کـه تـا نـاگـه ز یکـدیـگر نما نـیـم
کریــمان جـان فـدای دوست کردند سگـــی بگـذر،ماهـم مردما نـیــم
غرضـهـاتـیـره دارد دوســــــتـی را غرضـهـا را چـرا از دل نرا نــیــم
گهی خوشــدل شوی از مـن که میرم چرا مـرده پرست وخصـم جا نـیـم
چو بَعدِ مـرگ خواهی آشتــــی کرد همه عمـر از غمت در امتـحا نـیـم
کنـون پنــدار مـُردَم،آشتـــــی کن! که در تسلیـم ما چون مردگا نـیـم
چو برگــورم بخواهـی بوســـه دادن رخم را بوسـه ده کاکنون هما نیم!
خمــش کـن مرده وار ای دل،ازیـرا به هستــی متـهم ما زین زبا نـیــم.